🌑 مقدمه
گاهی لازم نیست شوی تا بمیری کشته شود.
کافیست در جامعهای نفس بکشی که زن خودش جرم است.
این نوشته برای همهی دخترانیست که هنوز زندهاند اما هر روز در سایهی ترس و سکوت زندگی میکنند. برای آنهایی که صدایشان را بلعیدهاند تا «آبرو» حفظ شود.
اگر تو هم این درد را میشناسی، این متن حرف دل توست.
⸻
خون روی نام خانوادگی من
هنوز زندهام.
اما هر بار که در آینه نگاه میکنم، سایهای از ترس روی صورتم افتاده است. ترسی که نه از مرگ است، نه از گناه، بلکه از نام خانوادگیام. از مردانی که خیال میکنند صاحب مناند، چون در شناسنامه کنار نامم، نام آنها نشسته است.
در خانهای که دیوارهایش از جنس غیرت است، نفس کشیدن جرم میشود.
وقتی دختر به دنیا میآیی، از همان روز اول، گهوارهها را در قفس میگذارند و رویش آیه و مثل و مَتَل میخوانند تا یاد بگیری فرمانبرداری مقدس است.
یکی میگوید: «زن آبروست، باید پنهان بماند.»
دیگری میگوید: «دختر خوب، صدایش بلند نمیشود.»
و همه با هم میسازند جهانی را که در آن زن، پیش از تولد، به پوزشخواهی از آن زن است.
⸻
عرف زنجیری با نام غیرت
در بسیاری از خانه ها، عرف از قانون قوی تر است.
عرف میگوید مرد اگر نکُشد، بیغیرت است.
عرف میگوید زن اگر نفس بکشد بیاجازه، خانواده بیآبرو میشود.
عرف همان قاضی خاموشیست که در کوچهها قدم میزند و در زندگی ما سرک میکشد.
مردان از ترس قضاوتش، به جنایت مشروعیت میدهند، و زنان از ترس طرد شدن، سکوت را تمرین میکنند.
جامعهای که غیرت را بر انسانیت میدهد، دیر یا فرزندانش را با دستان خود دفن میکند.
⸻
دین؛ تفسیر به میل مرد
هیچ کتابی دستور نداده که دختر را بکشند،
اما هزار تفسیر ساختهاند تا همان کار را الهی جلوه دهند.
در طول قرنها، مردان، آیات را انتخاب کردند، نه برای شناخت خدا، بلکه برای حفظ قدرت خود.
دین برایشان نه چراغ، که شمشیری شد برای ساکت کردن زن.
آنگاه هر باری که زنی میگفت «نه»، به نام خدا خفهاش میکردند، در حالی که خدا شاید همان صدای درونش بود.
چه دین را خطرناک میکند، خود دین نیست. مردانیاند که از ایمان، ساختند.
⸻
سیاست و قانون؛ پشت پرده های بیعدالتی
در جهان سیاست، زن همیشه ابزاری برای نمایش سنت یا پیشرفت بوده است.
در جامعههایی که قتل ناموسی هنوز رخ میدهد، قانون یا ساکت است، یا همدست.
مجازات قاتل، به اندازهی دزدی یک نان نیست.
وقتی قانون جان زن را بیارزشتر از آبرو بداند، پیامش روشن است:
«میتوانی بکشید، فقط مؤدبانه».
و این مؤدبانهترین شکل جنایت است — وقتی قتل، نه در تاریکی، که در روز روشن و با لبخند عرف توجیه میشود.
⸻
اقتصاد و وابستگی؛ فقر، قفل در زندان
زنان بسیاری در جهان به جرم فقیر بودن، در بند میمانند.
وابستگی مالی، زنجیریست که از طلا ساخته شده تا زیبا به نظر برسد.
دختر اگر پول ندارد، نمیتواند برود، نمیتواند کند، حتی اعتراض کند.
هر ریالی که در دست مرد است، تکهای از آزادی زن را گرو نگه میدارد.
و فقر، شریک پنهان همهی خشونتهاست.
⸻
زنانی که سکوت را به ارث میبرند
دردناک است، اما گاهی زنان نیز سربازان همان نظامی هستند که نابودشان میکند.
مادری که به دخترش میگوید «تحمل کن»،
خواهر بزرگتری که پند میدهد «آبرو از جان مهمتر است»،
و زنی که در همسایگی، صدای گریه را میشنود و پنجره را میبندد…
همهشان بخشی از ساز و کار این سکوتاند.
نه از شرارت، که از ترس و عادت.
جامعه، زنان را طوری تربیت کرده اند که خود، نگهبان زندان دیگران می شوند.
⸻
من زنده در گور
من هنوز نفس میکشم.
اما هر باری که لباس را انتخاب میکنم، صدای آنها در گوشم میپیچد:
«مواظب باش، آبرو داریم!»
هر بار که میخواهم حرف بزنم، دستی نامرئی روی دهانم مینشیند.
و من میفهمم: مرگ فقط در لحظه آخر نمیآید.
مرگ، روزی هزار بار در شکل سکوت، ترس، تظاهر و پنهانکاری بازمیگردد.
من هنوز زنده ام، اما به قیمت پنهان شدن در سایه.
⸻
نتیجه؛ بیداری از درون
قتلهای ناموسی فقط با چاقو انجام نمیشوند.
گاهی با قضاوت، گاهی با سکوت، گاهی با نصیحت.
ریشهشان نه در خون، که در ذهنهاست؛ در اسکناس که زن را دارای میبیند، نه انسان است.
اگر روزی قرار است تغییری رخ دهد، باید از همانجا شروع شود - از ذهنها، از زبانها، از خانهها.
از جایی که دختری جرأت کند بگوید:
«من متعلق به هیچکس نیستم، حتی اگر نام خانوادگیام چیز دیگری بگوید».
⸻
🌕 دعوت به گفتگو
اگر این نوشته در دلت تکان داد، سکوت نکن.
بنویس، حرف بزن، بخوان و گوش بده — نه فقط برای من، بلکه برای هر زنی که هنوز جرأت نکرده از خودش بگوید.
ما تا وقتی درباره این زخمها حرف نزنیم، مرهمی هم پیدا نمیشود.
کامنت بگذار، تجربهات را بنویس، یا فقط بنویس که «من شنیدم».
شاید همین جمله ساده، نجاتبخش کسی باشد
.jpeg)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر