دلنوشته های دردناک
من انقد دلم پر و درد داره که نمیدونم با چه لحنی اینجا برای شما بگم!!
هر روز بیدار میشیم به امید این هستیم که یه اتفاقی از طرف مردم بشه و بیدار بشن با توجه به اینکه خود من خیلی هارو تشویق میکنم برای همبستگی اما نمیدونم مردم منگ شدن مردم انگار دوس دارند شکنجه شدن و برده بودن!!؟
یه زمانی ویدئو و مشکلات مردمم را میدیدم درد برام داشت اما الان دیگه بی تفاوت میگذرم ازش اصلا دیگه برام مشکلات مردم مهم نیست چون اعتقاد دارم کسی که برای زندگی خودش نجنگه و حداقل خواسته هارو فریاد نزنه من چرا نگران مردمم باشم!!
خسته شدیم از بس ناله کردن و هیچ اقدامی اما انجام نمیدن بس کنید دیگه ازین خواب کی میخواهید بیدار بشید یه کم به خودتون بیاید اخه میخوام بدونم این چه جور زندگی که ما داریم با ذلت و خواری !!چی دیگه باید سرمون بیاد !!!
مردم میرن تو صف آب و تانکر خب شعار بدید!!
طرف قنادی داره موادش را میریزه دور خب یه حرکتی با هم صنفیاتون انجام بدید!!
طرف نانواست میگه خمیرم ترش شده میریزه دور اما حاضر نیست با هم صنفی های خودش اعتصاب کنه!!
نشستن به امید اسب سفید که بیان نجاتشون بدن؟؟
چرا مردم انقد آماده خور شدن ؟؟!
مردم دوس دارن درد بکشن دوس دارن شکنجه بشن ما مردم لایق ازادی نیستیم و عادت کردیم به تو سری خوردن ،هی میگن چکار کنیم برق نداریم ،آب نداریم، نان نداریم،هوا نداریم،دارو نداریم،کار نداریم، گرونی،بی پولی،نداشتن اینترنت…….. دیگه چی باید به سرمون بیاد خسته نشدید انقد ناله کردید و هیچ حرکتی انجام ندادید ؟؟!بس کنید دیگه مرگ یه بار شیون یه بار!!
دلم خیلی پره خیلی نگرانم باور کنید زبانم قاصره از گفتن بعضی کلمات!!
با تشکر🙏💐
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر