تلویزیون به چه حقی ملت ایران را اینطور سانسور میکند؟
▫️تک صدایی بودن دافعه ایجاد میکند و مانع از تاثیرگذاری تلویزیون بر افکار عمومی میشود.
▫️از همان روزهای اول تجاوز اسرائیل به سرزمین ما، شخصیتهای بزرگ متعددی علیه اسرائیل و به نفع ایران، موضع گرفتند. مواضعی که بسیار مورد استقبال افکار عمومی قرار گرفت. ازجمله آقایان محمد خاتمی، حسن روحانی، عبدالکریم سروش، فرخ نگهدار، عباس عبدی یا خانمها پرستو فروهر و زهرا رهنورد، حتی کانون نویسندگان ایران که از سوی نظام سیاسی با برخوردهای شدید مواجهه بوده است. با این حال شما ندیدید که تلویزیون یک خبر در این مورد کار کند.
▫️ایران همانگونه که متعلق به افرادی با ذهنیتی نزدیک به ذهنیت مدیران صداوسیماست، متعلق به دیگران هم هست. تلویزیون به چه حقی این اجازه را به خود میدهد که ملت ایران را اینطور سانسور کند؟
▫️فراموش نکنید که ما در کنار جنگ هوایی، شاهد جنگ رسانهای هم بودیم. در این جنگ رسانهای، یک تلویزیون فارسیزبان خارج از کشور که دقیقا مجری سیاستها و اوامر موساد و رژیم اسرائیل است و علیه ایران موضعگیری میکند، هر آنچه خواست با افکار عمومی انجام داد. چرا؟ چون صداوسیما که با بودجه عمومی فعالیت میکند و هزینه آن را مردم تامین میکنند، در اختیار یک گروه انحصارطلب قرار گرفته است. گروهی که از کمترین میزان صلاحیت برای اداره این رسانه برخوردار نیستند.
▫️صداوسیما به جای آن که تلویزیون ۸۰ و چند میلیون نفر جمعیت کشور باشد، تنها برای چند میلیون نفر به تولید محتوا میپردازد.
▫️صداوسیما به هیچ عنوان نتوانست در این جنگ رسانهای با رقبا رقابت کند. من این نکته را براساس مشاهدات عینی عرض میکنم.
▫️اخبار و تحلیلهای این جنگ از سه منبع در اختیار مردم قرار میگرفت؛ یکی تلویزیون بیبیسی فارسی، دوم تلویزیون ایراناینترنشنال و سوم شبکههای اجتماعی در تلگرام و اینستاگرام.
▫️نکته بسیار مهم این که تلویزیون ایراناینترنشنال، خبرها را به شکلی تنظیم میکرد که کاملا علیه ایران باشد. حتی اخباری که چندان منفی نبودند، در این تلویزیون به شکلی به شدت منفی علیه ایران اعلام میشدند. افرادی که برای مصاحبه با این تلویزیون انتخاب میشدند کاملا از موضع طرفداری از اسرائیل و توجیه حمله این رژیم به ایران بهعنوان حملهای آزادیبخش صحبت میکردند. اقدامی که واقعا شرمآور است.
▫️در شبکههای اجتماعی اما، فیکنیوزها فعالترین صفحات بودند. صفحاتی که مردم را دچار ترسهای بیهوده و سرگیجه میکردند. کلیت این وضعیت، ناشی از بیکفایتی محض تلویزیون در این ۱۲ روز بود.
▫️در جنگ ۱۲ روزه، تلویزیون با شعبهشعبه کردن مردم و حذف گروههای مهم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اجازه نداد که ملت به یک تفکر و برداشت واحد از جنگ برسند. به نوعی که در عرصه رسانهای صدای گوشخراش و شوم طرفداران اسرائیل بلندتر از صدای طرفداران ایران بود.
▫️آنقدر که من مشاهده کردم کسانی که جانبدار اسرائیل باشند تعدادشان بسیار بسیار اندک است. آن هم نه به خاطر فعالیت صداوسیما بلکه به خاطر عِرقِ ملی که در هر جامعهای در میان مردم دیده میشود.
▫️ما در اینجا با کشوری طرف بودیم که بزرگترین جنایتهای تاریخ جهان را مرتکب شده است. جنایتی که رژیم اسرائیل در غزه مرتکب شده در تاریخ معاصر سابقه نداشته است.
▫تمام سازمان صداوسیما با وجود بودجه هنگفت و بیحسابش، از لحاظ تولید محتوا و مخاطب فقط و فقط محدود به جریان شبهحزبی انحصارطلب بسیار کوچکی است که دارای کمترین میزان آشنایی با رسانه و دارای کمترین صلاحیت هستند.
حتماً! در ادامه یک متن تحلیلی و قابل استفاده برای چاپ در مجله تهیه کردهام که به انتقادی منصفانه از عملکرد رادیو و تلویزیون ایران در زمینه شفافیت و صداقت با مردم میپردازد. اگر سبک یا حجم خاصی مد نظرته، خوشحال میشم تنظیمش کنم:
رادیو و تلویزیون ملی؛ بلندگوی رسمی یا آیینهی مردم؟
در دنیای امروز که رسانهها نقشی بیبدیل در شکلدهی افکار عمومی ایفا میکنند، انتظار طبیعی مردم از رسانهای ملی، صداقت، شفافیت و بازتاب واقعیات جامعه است. اما در مورد رادیو و تلویزیون ایران – که با بودجه عمومی اداره میشود – این انتظار اغلب برآورده نمیشود.
صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، بهجای ایفای نقش به عنوان رسانهای مستقل و مردمی، بیش از پیش به بلندگوی رسمی تبدیل شده است؛ نه تنها صدای مخالف را بازتاب نمیدهد، بلکه گاه حتی صدای مردم را نیز سانسور میکند. در بسیاری از موارد، رویدادهای مهم اجتماعی، اعتراضات، یا حتی مشکلات معیشتی مردم یا بازتاب داده نمیشوند یا با روایتی یکطرفه و غیرواقعی پوشش مییابند. اینگونه برخورد نهتنها اعتماد عمومی را خدشهدار میکند، بلکه فاصله میان رسانه و مردم را بیشتر میسازد.
بخش قابل توجهی از مخاطبان، بهویژه نسل جوان، دیگر به محتوای صداوسیما اعتماد ندارند. این بیاعتمادی باعث مهاجرت گسترده مخاطبان به سمت شبکههای اجتماعی و رسانههای خارجی شده است. آمارها و واقعیتهای اجتماعی نشان میدهند که وقتی رسانه ملی نتواند صدای واقعی جامعه باشد، دیگر «ملی» نخواهد بود.
صداقت، پیشزمینه اعتماد است؛ و اعتماد، ستون فقرات هر رسانهای است که میخواهد بماند. اگر صداوسیما بخواهد در رقابت نفسگیر عصر ارتباطات باقی بماند، چارهای جز بازگشت به مردم و پذیرش واقعیات ندارد. در غیر این صورت، مخاطب به راههای دیگر برای شنیده شدن و دانستن پناه میبرد – و آنگاه رسانهای که باید «ملی» باشد، تنها خواهد ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر