شعری از کاخ ستم گر،
شعری از کوخ تو رنج بر،
شعری از سنگینی زنجیر
شعری از تاریکی دخمه،
و اندر معدون و خانه.
مرد یعنی کار و کار و کار و کاریکسره در شیفت های بی شمارمثل یک چیزی میان منگنهروز و شب از هر طرف تحت فشارمرد موجی است هی در حال دوجان بر آرد تا برآرد انتظاراو خودش همواره در تولید پوللیک فرزند و عیالش پول خوارنامت که شکوه کار و تکاپوستتنها واژه ماندگار روزگار استنام تو ثبت است بر تمام جراید عالماز بسته ترین زوایای اهرامتا بازترین گوشه های تخت جمشیدغرور افت دارندچون صبح تا شبهمیشه در فکر کارندمال دزدی وحرام لب نزدندمی دانمخستگی در دست وپایتنه عزیز درنگاهت، صورتتمی ماندامادلت زیبا درخشندهنگاهت خیس بارانیدرشب های غم ناک استولی دستت پراز پینهنشانه از سر کار استخدااین دست رااز آتش جهنمدور نگه دار استخدا با کارگر همراه است…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر