۱۴۰۴ آذر ۲۶, چهارشنبه

تلخ‌ترین امضای یک پدر

 

تلخ‌ترین امضای یک پدر؛

 اهدای اعضای فرزند برای نجات جان دیگران

در پی وقوع یک حادثه رانندگی


تلخ، دو کودک جان خود را از دست دادند و خانواده‌ای داغدار در برابر یکی از سخت‌ترین تصمیم‌های زندگی قرار گرفت. پس از تأیید مرگ مغزی یکی از کودکان، پدر او با وجود اندوه عمیق، رضایت به اهدای اعضای فرزندش داد تا جان بیماران چشم‌انتظار پیوند نجات یابد.

این تصمیم انسانی در شرایطی گرفته شد که خانواده هنوز در شوک حادثه و غم از دست دادن فرزند خود بودند. اهدای اعضای این کودک، بار دیگر معنای والای ایثار و انسان‌دوستی را به تصویر کشید و امید زندگی را به چند بیمار بازگرداند.

این اقدام، نمونه‌ای تأثیرگذار از انتخاب آگاهانه در دل یک مصیبت بزرگ است؛ انتخابی که از دل اندوه، زندگی می‌بخشد.


وقتی این نماینده های مجلس را داریم که به راحتی دروغ می گویند و تهمت می زنند چه نیازی به دشمن

 

تا وقتی این نماینده های مجلس را داریم که به راحتی دروغ می گویند و تهمت می زنند چه نیازی به دشمن؟

تا هنگامی که این ساختار، دوستان تندرویی ازجمله برخی از نمایندگان ۳درصدی و حامیان آنان را دارد، بی‌نیاز از دشمن است. می‌پرسید، چرا؟

: این روزها آنان اتهامات عجیب و غریبی را علیه افراد حقیقی و حقوقی گوناگونی می‌زنند. اتهاماتی که هر یک از آنها به قول خودشان مستلزم چندین‌بار اعدام است! آنان به این شیوه گفتار معتاد شده‌اند و چنان در این راه پیشتازند که حتی احتمال برخورد حقوقی با خود را نیز غیرممکن می‌دانند.

در یکی از آخرین اقداماتی که دستگاه قضایی برای احضار یکی از این افراد کرد، بنا به قول خبرگزاری رسمی قوه قضاییه وی خود را به تمارض زده و در بیمارستان بستری نمود. البته پول زیادی صرف کرده که از بیمه! گرفته و می‌گیرند.

جالب است که دبیر ستاد امر به معروف در مورد فرد احضار شده از موضع قدرت می‌گوید که: «اجازه محکومیت انقلابیون را نمی‌دهیم.» چه سخن جامعی است این جمله کوتاه. معنای آن، دانستن خودشان بالاتر از ساختار قدرت است.

در واقع در یک نظام صالح و مشروع هیچ قدرتی، به ‌طور مطلق از قدرت قاضی و دادگستری نباید بالاتر تعریف شود. پس هنگامی که فرد یا نهادی خود را برتر از حکم قضایی دانست، به عبارت دیگر خود را جایگزین قدرت رسمی کرده و اعتبار نهاد قضایی و همه احکام آن را زائل می‌کند، زیرا احکام قضایی هنگامی معتبر است که هیچ حکمی تابع امر و اراده‌ای فراتر از قانون نباشد.

اگر عملکرد نظام قضایی به گونه‌ای باشد که خلاف این قاعده را اثبات کند و نشان دهد که قدرتی مافوق آن نیز وجود دارد و احکام تابع آن اراده است، در این صورت حتی احکام عادلانه آن نیز محل سوال خواهد شد. یکی از انتقاداتی که به دستگاه قضایی و حتی قانون جزا می‌توان وارد کرد، پرهزینه بودن دادرسی‌های شخصی است.

براساس تجربه شخصی می‌گویم که افراد به دلیل طول دادرسی که شاید عامدانه هم باشد، از خیر شکایت کیفری می‌گذرند. افراد اگر وضع مالی خوبی داشتند، می‌توانند وکیل بگیرند، ولی بازهم هزینه سنگینی بر دوش آنان است. در این صورت حتی اگر طرف شکایت خود را هم محکوم کنند، پس از مدت زیادی و در بهترین حالت به جریمه محکوم می‌کنند که آن هم به حساب حکومت می‌رود! 

در مقابل دستگاه قضایی درست یا نادرست در موارد مربوط به ادعاهای حکومت فوری اقدام به شکایت و به سرعت رسیدگی و اغلب زندان می‌کند، گویی دستگاه قضایی فقط مدعی حکومت است و نه مدعی‌العموم. این رفتار موجب افزایش جرم می‌شود، زیرا تندروها متوجه می‌شوند که اگر در جهت اهداف رسمی تهمت‌زنی کنند یا حتی دستگاه قضایی را تهدید کنند، در این صورت دیگران جرات شکایت ندارند، یا شکایت‌شان رسیدگی نمی‌شود، یا اگر هم بشود، شاکی چیزی گیرش نمی‌آید و باید بارها و بارها از کار و زندگی و پول خود بگذرد بلکه شکایتش رسیدگی شود. در حالی که اگر شکایت به دفاع از حکومت باشد، فوری رسیدگی می‌شود.

نتیجه آن رواج تهمت و افترا و شاخ و شانه کشیدن برای همه می‌شود، ولی تهمت و افترا حد ندارد. اول علیه افرادی زده می‌شود که مطلوب ساختار نیستند، شاید مغضوب هم باشند. بعد کم‌کم کار به جاهای باریک می‌کشد. اخیرا دیدم یک نماینده ۳ درصدی برای متهم کردن یک وزیر از پشت تریبون اقوام او را متهم کرده است. یکی دیگر، علیه ایران‌خودرو داد سخن داده و آن را متهم به فساد کرده، دیگری علیه روسای جمهور و وزرای سابق اتهام زده، یکی گفته که من اگر بودم ۹۰درصد کاخ‌های تهران را خراب می‌کردم، چون پول مردم را بالا کشیده‌اند بالاخره یکی هم در سخنرانی خود یک روحانی را ولدالزنا دانسته و... تا دل‌تان بخواهد از این حرف‌ها هست، هیچ کس هم اقدامی یا اعتراضی نمی‌کند. 

خوب! اگر این اتهامات درست است، چرا رسیدگی نمی‌شود؟ و اگر درست نیست چه نتیجه‌ای از آن به وجود خواهد آمد؟ اخیرا کسی تعریف می‌کرد که از کسی که تند حرف می‌زد پرسیده که نمی‌ترسی علیه همه حرف می‌زنی؟ پاسخ داده بود که برادرم، گفته هر چه می‌خواهی بگو، فقط خط قرمز مقامات عالی را رعایت کن. خوب نتیجه این روند روشن است.

هنگامی که بتوان علیه هر کس از گذشته و حال و هر کس که در این کشور و ساختار است حرف زد، اولین نتیجه آن نقض اعتبار یک ساختار و یک جامعه است. دیگر چیزی برای دفاع کردن نمی‌ماند و دیر یا زود به همه جا سرایت خواهد کرد. به علاوه عدم عبور از خط قرمز نیز از ترس تلقی می‌شود. متاسفانه آنان که طرفدار وضع موجود هستند، گمان می‌کنند که قادرند هر چه بخواهند بگویند و این را به نام دفاع از نظام و رهبری و انقلابی بودن جا بزنند و چون به اتهامات زده شده رسیدگی نمی‌شود و اتهام‌زننده نیز مورد سوال واقع نمی‌شود، فضای سیاسی مغشوش و تیره می‌شود و نتایجش دامن کل جامعه و ساختار را خواهد گرفت. حالا متوجه شدید که چرا این ساختار نیازی به دشمن ندارد؟ چون چنین دوستانی دارد

۱۴۰۴ آذر ۲۵, سه‌شنبه

زنان ؛ پیشتازان آزادی و معماران ایران فردا

 

زنان ؛ پیشتازان آزادی و معماران ایران فردا



تاریخ مبارزهٔ زنان ایران، تاریخ یک نبرد کوتاه‌ مدت یا مقطعی نیست؛ رودی است که از قرن‌ها پیش، آرام و پیوسته و گاه خروشان و ویرانگر، راه خود را از دل سنگلاخ استبداد باز کرده است. این مسیر درخشان، از طاهره قره‌العین آغاز می‌شود؛ زنی که در میانهٔ قرن نوزدهم، در جامعه‌ای که زن حتی «حق سخن گفتن» نداشت، بی‌پروا چادر از سر گرفت، در برابر مردان سخن گفت و جان خود را بر سر آزادی و آزاداندیشی نهاد. او نخستین زنی بود که به وضوح و بی‌هراس، اعلام کرد :

 اگر زنان آزاد نشوند، هیچ جامعه‌ای آزاد نخواهد شد.

در ادامهٔ این مسیر، نام سردار مریم بختیاری بر پیشانی تاریخ ایران مانند خورشید می‌درخشد. زنی که در انقلاب مشروطه، همچون یک فرماندهٔ نظامی، نه در پشت پرده، بلکه در قلب میدان جنگ ایستاد و نیروهای بختیاری را برای فتح تهران فرماندهی کرد. او نماد زنانی بود که نه تنها «قربانی زمانه» نبودند، بلکه سازندگان زمانه بودند .

از دل همین تلاش‌ها، نخستین انجمن‌های علنی و مخفی زنان در دوران قاجار و پهلوی شکل گرفت؛ انجمن‌هایی که زنان را از چهاردیواری خانه به میدان گفت‌وگو، آموزش و سیاست آوردند.

بی‌بی‌خانم استرآبادی با نگارش «معایب‌الرجال»، پرده از نگاه تحقیرآمیز نسبت به زنان برداشت .

تولی‌آزموده نخستین مدرسهٔ دخترانهٔ تهران را بنا کرد و راهی را گشود که پیش از او هیچکس به آن پا نگذاشته بود .

و عفت‌السادات سیاح و صدیقه دولت‌آبادی با انتشار نشریات زنان، صدایی شکل دادند که حکومت‌ها نتوانستند خاموش کنند؛ صدایی که می‌گفت :

«زن، سوژهٔ تاریخ است، نه حاشیهٔ آن.»

اما این مسیر تنها مسیر قلم و مدرسه نبود؛ در پاره‌ای دوران‌ها، زنان در کنار مردان، دوشادوش، دست به مبارزهٔ مسلحانه نیز زدند، چه در انقلاب مشروطه و چه در مبارزات دهه‌های ۴۰ و ۵۰. آنان نه سایهٔ مردان، که ستون‌های مبارزه برای آزادی و عدالت بودند .

و سپس قرن بیست‌و‌یکم رسید… و زن ایرانی، بار دیگر تاریخ را از جا کند .

در جامعه‌ای زیر سلطهٔ یک حکومت مذهبی، که تمام دستگاه رسانه‌ای، امنیتی و آموزشی‌اش به سرکوب زن اختصاص یافته بود، ناگهان زنی جوان—بی‌هیچ حزب و گروهی—در میان شلوغ ترین میدان تهران ایستاد .

ویدا موحد در روزی که به «روز دختر خیابان انقلاب» مشهور شد، روسری‌اش را با دستان لرزان اما اراده‌ای استوار بالا برد؛ نه برای نمایش، نه برای شهرت، که برای گفتن یک «نه» بزرگ به تحقیر چهار دهه‌ای زن ایرانی .

او لرزه‌ای عمیق به پیکرهٔ حکومت انداخت؛ حکومتی که تمام مشروعیتش را بر کنترل بدن زنان بنا کرده بود .

به جرأت می‌توان گفت :

این زن جوان، با یک روسری و یک چوب و عزم آهنین، پاشنهٔ آشیل حکومت را نشانه گرفت .

نهِ او، نهِ یک نفر نبود؛

نهِ میلیون‌ها زنی بود که سال‌ها زیر بار تحقیر، سانسور، تبعیض و سرکوب فریادشان خاموش مانده بود .

و این «نه» بود که خیابان‌ها را شعله‌ور کرد، ترس‌ها را ریخت، و به جنبشی جان داد که بعدها نام گرفت :

«زن، زندگی، آزادی»

اما مبارزهٔ زنان تنها در خیابان نبود؛ در هر خانه، هر شهر، هر رنج . در جامعه‌ای که تبلیغ کودک‌همسری بخشی از سیاست رسمی است؛

در جامعه‌ای که زنان را به «ماشین تولید نسل» تقلیل می‌دهند؛ در جامعه‌ای که تنها در چند ماه، بیش از

در جامعه‌ای که تنها در چند ماه، بیش از صد دختر و زن به نام «ناموس» توسط نزدیک‌ترین مردان خانواده به قتل رسیده‌اند؛

در چنین جهنمی، زنان ایستاده‌اند .

زنان زندانی ما—بخشان عزیزی، وریشه مرادی، شریفه محمدی، زینب جلالیان، محبت محمودی و صدها زن دیگر—با وجود شکنجه، حبس‌های طولانی، سلول انفرادی و محرومیت‌های بی‌رحمانه، همچنان سرافرازند. آنان ستون‌های اخلاقی این وطن‌اند؛ یادآور اینکه :

آزادی را می‌توان از تن گرفت، اما از اراده ، هرگز .

تحقیر حکومتی نسبت به زنان: نشانهٔ وحشت است، نه قدرت

آنانی که شش میلیون زن ایرانی را «بی‌سرپرست» می‌نامند، نه واقعیت جامعه را می‌فهمند و نه نقش تاریخی این زنان را این زنان «بی‌سرپرست» نیستند؛ این زنان، سرپرستان واقعی خانواده‌اند .

زنانی که با کار شبانه‌روزی، با سه شغل، با بی‌خوابی و داغداری، خانه نگاه داشته‌اند، بچه بزرگ کرده‌اند، قسط پرداخت کرده‌اند و با وجود تمام فشارها، خم نشده‌اند .

آن مردانی که خانواده را رها کرده‌اند، آنانی‌اند که از مسئولیت گریخته‌اند؛ اما حکومت، باز زن را نشانه می‌رود .

روزی که پدرم از دنیا رفت، مادرم—زنی۳۷ ساله—با پنج فرزند ماند. دو فرزند در خارج مشغول تحصیل بودند و چهار دهه پیش، تماس گرفتن با آن کشورها آسان نبود .

همهٔ بدهی‌های پدرم را تا «دینار آخر» پرداخت، اما مادرم، بدون آنکه اشک و اندوهش مانع او شود،

و سپس سی سال روزی دوازده ساعت کار کرد تا فرزندانی تربیت کند که نه سربار جامعه باشند، نه بی‌اعتنا به مردم‌ومیهنشان .

این زن، مادر من، ملیحه پاینده، تنها یک نمونه است؛ و زنان مانند او در ایران بی‌شمارند—ستون‌های بی‌صدا اما استوار یک جامعه .

آینده؟ آینده از آن زنان است .

زنان ایران هرگز «دکور ویترین سازمان‌های سیاسی» نخواهند شد . آنان مدیران، معماران، قانون‌گذاران و طراحان ایران آزاد فردا خواهند بود .

حکومتی که زنان را تحقیر می‌کند، به پایان خود نزدیک‌تر است؛ زیرا هیچ نظامی در تاریخ با جنگ علیه زنان، پیروز نمانده است .

رفع تبعیض جنسیتی، نه شعار، نه آرزو؛ سرنوشت محتوم ایران آینده است . این نسل، نسلِ زنانی است که به عقب برنمی‌گردند .

نقش خود را باید شایسته، آگاهانه و مصمم ایفا کنیم . آزادی زنان، آغاز آزادی یک ملت است .

معرفی کتاب: «صدای آزادی

 

معرفی کتاب: «صدای آزادی



 معرفی کتاب: «صدای آزادی»

۲۵ نوامبر مصادف با ۵ آذر، روز مبارزه جهانی با خشونت علیه زنان است. این روز، اولین بار توسط سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۹ به‌عنوان یک مناسبت بین‌المللی شناخته شد و هدف آن، افزایش آگاهی عمومی درباره خشونت علیه زنان و دختران و تلاش برای پایان دادن به این‌معظل جهانی است. گرچه، آمار خشونت علیه زنان در جهان و به‌خصوص در ارتش، بسیار بالا است. بر اساس آن‌چه خبرگزاری «هرانا» اعلام کرده است، در شش ماه ابتدایی سال جاری، دست‌کم ۷۸ زن و دختر در ایران، به‌دلیل از انتخاب ناموسی توسط اعضای خانواده خود و یا مردان دیگر در ۴۴ شهر کشور به‌قتل رسیده‌اند.

این آمار در کشور بسیار زیادتر است. بر اساس تحقیقات‌های رسانه‌ی «راوی زن»، در جریان یک‌سال گذشته (از آگوست ۲۰۲۳ تا آگوست ۲۰۲۴) نزدیک به دوهزار مورد خشونت علیه زنان در افغانستان رخ داده است. قتل، ازدواج اجباری، ازدواج جنسی، ازدواج زیر سن، شلاق خوردن، آسیب دیدن و محرومیت از حق ارث، از موارد بارز خشونت علیه زنان است. (1)

گوش‌های از روایت‌های واقعی از زندگی زنان افغانستان، از دردها، امیدها و آرزوهای آنان در دوران معاصر، ظلم‌هایی که در طول تاریخ بر روی آن‌ها نوشته شده‌اند و آن‌ها را می‌خوانند که در قالب داستان‌هایی کوتاه، می‌توانند در کتاب «صدای آزادی» به قلم محمدآصف سلطان‌زاده نویسنده و زینب انتظار نویسنده، خبرنگار و کارگردان سینما باشند. داستان‌های این‌مجموعه‌ها به مسایلی هم‌چون عشق، فقر، مهاجرت، خشونت و آرزوهای ساده‌ی انسانی می‌پردازند. سلطان‌زاده و انتظار از طریق شخصیت‌های داستان‌هایشان، صدای مردم عادی افغانستان را به‌گوش مخاطبان می‌رسانند. سبک‌کاری این‌کتاب به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ է. حس همدلی و نزدیکی در خواننده ایجاد می‌کند. نویسندگان، با بیان سرگذشت شخصیت‌هایی که در پیچ و تاب حوادث تاریخی و اجتماعی قرار دارند، تصویری واقع‌گرایانه از وضعیت به خوانندگان می‌دهند و با زبانی ساده و بی‌پیرایه، چالش‌های جامعه‌ی افغانستان را به‌تصویر می‌کشند. نویسندگان تلاش کرده اند تا صدای زنان افغانستان را بازتاب دهند. صدایی که در سایه‌ی هیاهوی جنگ‌ها و تحولات سیاسی نادیده گرفته می‌شود. در این کتاب، از زنانی که در آزادی دستگیر شده‌اند و از قوانین زنان ستیزانه‌ای که طالبان بنا نهاده‌اند و برای حکومت بر مردم از آن بهره می‌گیرند، می‌خوانند.

به بخشی از این ممنوعیت‌های طالبانی علیه زنان نگاهی می‌اندازند: «شیشه‌های تمام پنجره‌های منازل مسکونی باید رنگ آمیزی یا پرده کشیده شود تا زنان ساکن خانه از دید رهگذران در امان باشند. عکاسی و نمایش تصاویر زنان در رسانه ها ممنوع است. رفتن زنان به پارک‌های زنانه ممنوع است. تحصیل دختران بالای هشت سال ممنوع است. دوچرخه‌سواری و موتورسیکلت برای زنان ممنوع است، حتی اگر با محرم باشند. حضور زنان بر پشت پنجره ها و بالکن خانه ها ممنوع است. خانه زنان در محل کارتلط با مردان و کلاً مخزن زنان ممنوع است. سوارشدن زنان در تاکسی‌ها بدون محرم ممنوع است». نویسندگان در بخش دیگری از کتاب می‌نویسند: «به‌طور قطع باور دارم که زنان در دنیا تغییرات سیاسی و فرهنگی را به دست گرفته‌اند و زنان افغانستان نیز این‌مهم را در سرزمینی با فرهنگ مردانه، به‌شدت محافظه‌کار و مقاومت در برابر تغییر، به‌عهده خواهند گرفت. مردان دنیا خسته از کار در اتاق‌های فکری سیاسی جهانی و گمشده در پیچ‌وخم دیپلماسی میان کشورها، از یافتن راه‌حل‌های مشکلات بشری مایوس‌شده، جنگ می‌آفرینند و از مدیریت آن ناتوان می‌شوند. از این پس زنان تحولات و انقلاب‌ها را خواهند زد و صدای آزادی، این‌بار زنانه است». (2)

«صدای آزادی» اثری است که با تلفیق عناصر بومی و جهانی، تصویری واقع‌گرایانه و هنری از شرایط اجتماعی و فرهنگی افغانستان می‌دهد و خوانندگان را به دنیای پرچالش و دردناک این‌جامعه نزدیک است

مرگ‌ومیر در باغ‌ وحش‌ها و نقض حقوق حیوانات در ایران

 

مرگ‌ومیر در باغ‌ وحش‌ها و نقض حقوق حیوانات در ایران  



حقوق حیوانات به مجموعه‌ی اصول اخلاقی و مقررات حقوقی اطلاق می‌شود که به حمایت از حیوانات و حفاظت از رفاه آن‌ها در برابر هرگونه آسیب، بهره‌کشی و بدرفتاری می‌پردازد. این حقوق بر پایه‌ی باور به ارزش ذاتی حیوانات و نیاز به رعایت اصول اخلاقی و انسانی در تعامل با آنان بنا شده است.

در عرصه‌ی بین‌المللی، این حقوق شامل مواردی نظیر حق زندگی، آزادی از شکنجه، دسترسی به محیط زیست طبیعی، حفاظت از گونه‌ها و ممنوعیت آزمایش‌های مضر روی حیوانات است. یکی از اسناد مهم بین‌المللی در این زمینه، اعلامیه‌ی جهانی حقوق حیوانات است که در سال ۱۹۷۸ میلادی توسط سازمان یونسکو به تصویب رسید. در این اعلامیه اصول اساسی برای حفاظت از حیوانات تدوین شده است و بر احترام به حیوانات به‌عنوان موجوداتی دارای حس و حقوق اولیه تاکید دارد. هم‌چنین، کنوانسیون‌های مختلف حفاظت از حیوانات که توسط سازمان ملل و اتحادیه‌‌ی اروپا تدوین شده‌اند، کشورها را به رعایت استانداردهای حمایتی از حیوانات در زمینه‌هایی مانند حمل‌ونقل، پرورش و استفاده‌های تحقیقاتی و تفریحی ملزم می‌کنند.

در چهارچوب قانونی، حقوق حیوانات در قوانین داخلی هر کشور متفاوت است. برخی کشورها قوانین جامعی در این زمینه دارند که شامل حمایت از رفاه حیوانات، ممنوعیت شکنجه و کشتار غیرضروری و نظارت بر بهره‌کشی از حیوانات در صنایع غذایی، آزمایشگاهی و سرگرمی است. بااین‌حال، بسیاری از کشورها –ازجمله ایران—، هم‌چنان با خلاهای قانونی و اجرایی در این زمینه مواجه هستند و نیاز به تدوین قوانینی جامع‌تر و عملی‌تر دارند تا بتوانند از حقوق حیوانات به‌طور کامل حمایت کنند.

با این وصف وضعیت حیوانات در اسارت و شرایط نگهداری آن‌ها در باغ وحش‌ها، به ویژه در کشوری مانند ایران که قوانین و مقررات مشخصی در این زمینه ندارد، همواره چالش‌های اخلاقی و حقوقی زیادی را ایجاد کرده و مرگ‌ومیر حیوانات در این مراکز که اغلب به دلیل شرایط نامناسب و بی‌توجهی به نیازهای اولیه‌ی آن‌ها اتفاق می‌افتد، نشان‌دهنده‌ی نقض حقوق آن‌هاست.

باغ ‌وحش‌ مکانی است که حیوانات در آن به اسارت نگهداری می‌شوند. در ایران وضعیت باغ وحش‌ها در سال‌های اخیر همواره با انتقادهای فراوانی همراه بوده است. گزارش‌های متعددی از مرگ‌ومیر حیوانات در باغ‌ وحش‌ها به دلیل شرایط نامناسب زندگی، بیماری، تغذیه‌ی نامناسب و محدودیت فضا برای تحرک منتشر شده است.

بسیاری از باغ وحش‌ها فاقد امکانات مناسب برای مراقبت‌های پزشکی و روانی هستند. بسیاری از حیوانات در قفس‌های کوچک نگهداری می‌شوند که برای نیازهای فیزیکی آن‌ها مناسب نیست. این مسئله می‌تواند منجر به افسردگی، استرس و بیماری‌های مختلف در آن‌ها شود. هم‌چنین در بسیاری از باغ وحش‌ها، حیوانات به درستی تغذیه نمی‌شوند که موجب می‌شود سلامتی آن‌ها به خطر بیفتد. بسیاری از باغ وحش‌ها امکانات پزشکی مناسبی برای درمان بیماری‌ها یا آسیب‌‌دیدگی حیوانات ندارند که این امر می‌تواند باعث مرگ آن‌ها از بیماری‌های قابل درمان شود.

محیط‌هایی که حیوانات در آن‌ها نگهداری می‌شوند، معمولاً فاقد بهداشت کافی هستند که دلیل عمده‌ی شیوع بسیاری از بیماری‌ها و مرگ‌ومیر در آن‌ها است. در بسیاری از موارد شرایط باغ وحش‌ها نه‌تنها به نقض حقوق حیوانات منجر می‌شود، بلکه موجب ایجاد مشکلات و آسیب‌های جدی برای آن‌ها نیز می‌شود.

حقوق حیوانات شامل حق زندگی، داشتن رفاه، برخورداری از درمان و مراقبت‌های پزشکی مناسب و عدم شکنجه و سواستفاده است که بسیاری از باغ‌ وحش‌ها با نگهداری حیوانات در شرایط غیراخلاقی و غیرطبیعی این حقوق را نقض می‌کنند.

فقدان نظارت مناسب و قوانین سخت‌گیرانه در ایران باعث شده است که بسیاری از باغ‌ وحش‌ها به جای فراهم‌کردن شرایط مناسب برای حیوانات، آن‌ها را در شرایطی اسارت‌آور و غیراخلاقی نگهداری کنند. به‌عنوان ‌مثال، در برخی از موارد حیوانات به‌طور موقت یا دائمی در قفس‌های کوچک و بدون فضای کافی برای تحرک نگهداری می‌شوند که این امر نه‌تنها بر سلامت جسمی آن‌ها تاثیر می‌گذارد، بلکه بر سلامت روانی و رفتاری آن‌ها نیز اثرگذار است.

مرگ‌ومیر حیوانات در باغ وحش‌ها، علاوه بر اثرات مخرب بر جمعیت گونه‌های در خطر انقراض، نشانه‌ای از فقدان استانداردهای بهداشتی، رفاهی و اخلاقی در این مراکز است. مقابله با این مرگ‌ومیرها و بهبود شرایط زندگی حیوانات اقدامی ضروری است تا بدین‌وسیله باغ وحش‌ها به مراکزی آموزشی و حمایتی تبدیل شوند و صرفاً محلی برای نمایش حیوانات در شرایط سخت و نامناسب نباشند.

در مجموع می‌توان گفت برای مقابله با وضعیت نامناسب حیوانات در باغ وحش‌ها و کاهش مرگ‌ومیر در این مراکز، نیاز به اصلاحات جدی در قوانین و مقررات مربوط به حقوق حیوانات است. به این‌گونه که نظارت‌های مستقل و دوره‌ای بر باغ وحش‌ها اعمال شود تا از رعایت استانداردهای بهداشتی، پزشکی و رفاهی اطمینان حاصل شود. هم‌چنین لازم است قوانین ملی در زمینه‌ی حفاظت از حقوق حیوانات تقویت شود و مجازات‌های سنگین‌تری برای تخلفات در نظر گرفته شود. علاوه بر این آگاه‌سازی عمومی و آموزش درباره‌ی حقوق حیوانات و شرایط مناسب نگهداری آن‌ها در باغ وحش‌ها می‌تواند به بهبود وضعیت کمک کند. دیگر این‌که تدابیری برای حمایت از مراکز نگهداری حیوانات به جای باغ وحش‌ها اتخاذ شود تا محیط طبیعی‌تری برای حیوانات فراهم شود 

حذف نام کوروش از فروشگاه افق کوروش

 کوروش

حذف نام «کوروش» از فروشگاه‌های افق کوروش در قم؛ بازتاب سیاست‌های هویت‌زدایی

حذف شدنِ نام «کوروش» از سردر بسیاری از فروشگاه‌های افق کوروش در قم، تنها یک تغییر ظاهری یا تجاری نیست؛ این پدیده بخشی از روندی گسترده‌تر در حذف نمادهای تاریخی و هویتی از فضای عمومی ایران است. این اتفاق، پرسش‌هایی جدی درباره نگاه رسمی به تاریخ، هویت ملی، و حق جامعه برای حفظ و استفاده آزادانه از میراث فرهنگی خود مطرح می‌کند.

نمادزدایی از فضاهای عمومی؛ تصمیمی اداری یا نگرشی ایدئولوژیک؟

گزارش‌ها نشان می‌دهد که در قم، بسیاری از شعبه‌های «افق کوروش» با نام‌هایی بدون اشاره به کوروش ثبت یا تغییر نام یافته‌اند. این تغییر، اگرچه ظاهراً در ظاهر «نام‌گذاری تجاری» تلقی می‌شود، اما به‌دلیل حساسیت تاریخی و جایگاه نمادین کوروش، به‌سرعت به یک موضوع اجتماعی و فرهنگی تبدیل شد.

در ایران، حذف نمادهای تاریخی یا محدودکردن حضور آن‌ها در عرصه عمومی مسبوق‌به‌سابقه است؛ از حذف نام خیابان‌ها تا محدودیت برای نام‌گذاری اماکن. این روند، بخشی از سیاست‌هایی است که طی سال‌ها تلاش کرده‌اند «هویت رسمی» را بر «هویت تاریخی و مدنی» ترجیح دهند.

کوروش؛ فقط یک نام یا بخشی از هویت فرهنگی؟

کوروش در فرهنگ ایرانی تنها یک شخصیت تاریخی نیست؛ او نماد قانون‌گذاری، عدالت، تساهل مذهبی و مفهوم «پادشاهی مبتنی بر حقوق» در حافظه جمعی ایرانیان است. حذف نام او، برای بسیاری از شهروندان فراتر از یک تصمیم اداری است و به‌مثابه حذف بخشی از حافظه مشترک ملی تلقی می‌شود.

تعلق خاطر مردم به نام کوروش، نه ناشی از تبلیغات سیاسی، بلکه برخاسته از پیوند تاریخی است؛ پیوندی که در برابر سیاست‌های هویت‌زدایی مقاومت می‌کند و بارها خود را در حافظه عمومی و کنش‌های مدنی نشان داده است.

ابعاد حقوقی؛ حق مردم بر هویت و حق انتخاب نام

از منظر حقوقی، حق جامعه بر حفظ میراث فرهنگی و تاریخی بخشی از حقوق بنیادین است. ماده ۲۷ اعلامیه جهانی حقوق بشر تأکید دارد که هر فرد حق مشارکت در زندگی فرهنگی و بهره‌مندی از میراث مشترک دارد. حذف نام‌ها و نمادهای تاریخی، عملاً محدود کردن حوزه دسترسی مردم به همین میراث است.

حتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصول ۳ و ۱۵ بر حفظ فرهنگ و هویت تاریخی و ملی تأکید دارند. بنابراین، حذف نام‌ها و نشانه‌های فرهنگی بدون ارائه دلیل روشن و بدون رضایت اجتماعی، با این اصول مغایرت دارد.

چرا قم؟ تأملی در نسبت میان شهر و مدیریت فرهنگی

قم به‌دلیل جایگاه مذهبی و حساسیت‌های فرهنگی مسئولان آن، سال‌ها شاهد سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تری در حوزه نام‌گذاری و مدیریت هویت بوده است. حذف نام «کوروش» در چنین شهری، در واقع ادامه همان خط‌مشی کنترل‌شده‌ای است که سال‌ها در حوزه‌های مختلف اعمال شده است.

این پرسش البته همچنان باقی است: آیا مدیریت شهری و نهادهای نظارتی حق دارند هویت یک برند یا نام یک شخصیت تاریخی را حذف کنند، صرفاً به‌دلیل همخوان نبودن با نگاه رسمی؟

پیامدهای اجتماعی و فرهنگی این حذف

حذف نام‌های تاریخی از فضای عمومی، پیامدهایی فراتر از یک تابلو یا سردر دارد. این روند باعث می‌شود جامعه به‌تدریج از ریشه‌های تاریخی خود فاصله بگیرد، و نسل‌های جدید ارتباط ارگانیک با گذشته فرهنگی خود را از دست بدهند.

از سوی دیگر، چنین اقداماتی اغلب حس بی‌عدالتی فرهنگی ایجاد می‌کند؛ احساسی که مردم را نسبت به سیاست‌های رسمی بی‌اعتمادتر و فاصله میان دولت و جامعه را بیشتر می‌کند.

هویت فراموش‌شده و ضرورت دفاع از میراث فرهنگی

هرگونه حذف هویت تاریخی، تضعیف حافظه جمعی است؛ و حذف حافظه جمعی، مقدمه سست‌شدن انسجام اجتماعی. دفاع از نام‌ها، نمادها و شخصیت‌هایی که بخش مهمی از فرهنگ ایرانی را شکل داده‌اند، دفاع از حقوق بشر و حقوق فرهنگی مردم است.

امروز بیش از هر زمان دیگر، اهمیت دارد که جامعه و فعالان حقوق فرهنگی نسبت به چنین روندهایی حساس باشند؛ زیرا هر نامی که حذف می‌شود، بخشی از هویت ما خاموش می‌شود

فاتحه ای برای املا فارسی


فاتحه ای برای املا فارسی 

 

فاتحه ای برای املای فارسی بعضی واژه ها را چنان غلط می نویسند که گویی نه از سر شتاب که از دل نوعی بیگانگی عمیق با زبان سر برآورده اند وقتی کلمه ای مانند عقاب به شکل اوقاب در متن یک رسانه رسمی ظاهر می شود مسئله دیگر یک لغزش ساده تایپی نیست این جا با نشانه ای از فروپاشی رابطه نویسنده با زبان معنا و مسئولیت رسانه ای روبه رو هستیم خطایی که حتی اگر کسی بخواهد به عمد مرتکب آن شود دشوار به نظر می رسد این نوع خطاها خبر از چیزی فراتر از بی دقتی می دهند و آن فاصله گرفتن تدریجی زبان از جایگاه آگاهانه و اندیشیده خود است غلط های املایی در رسانه ها به ویژه در روزنامه ها و خبرگزاری ها فقط خطاهای فنی نیستند آن ها نشانه های فرهنگی اند زبان رسانه زبان مرجع است آن چه در روزنامه چاپ می شود یا در خبرگزاری منتشر می گردد ناخواسته به صورت صحیح در ذهن مخاطب بدل می شود از همین رو هر واژه مخدوش هر نوشتار نادرست نه تنها اعتبار رسانه بلکه سلامت زبان عمومی را نیز فرسوده می کند رسانه ای که زبان را جدی نمی گیرد معنا را نیز جدی نمی گیرد و این بی اعتنایی به تدریج به بی اعتمادی مخاطب می انجامد در گذشته غلط املایی اغلب به عنوان سهو قلم شناخته می شد خطایی انسانی که با حضور ویراستار و بازخوانی دقیق اصلاح می شد اما آن چه امروز می بینیم بیشتر شبیه نوعی فروپاشی قاعده مند است حذف همزه ها جابه جایی حروف نوشتن بر اساس شنیده ها و نه دانسته ها و گاه خلق کلماتی که نه در گفتار و نه در نوشتار فارسی سابقه ای ندارند نوشتن اوقاب به جای عقاب فقط یک اشتباه املایی نیست نشانه آن است که واژه از ریشه تاریخ و معنا تهی شده و صرفا به صدایی مبهم تقلیل یافته است یکی از دلایل اصلی گسترش این وضعیت حذف تدریجی ویراستار از چرخه تولید محتواست سرعت کم هزینه بودن و رقابت برای انتشار زودتر خبر جای دقت و مسئولیت را گرفته است در بسیاری از تحریریه ها متن پیش از آن که خوانده شود منتشر می شود و پیش از آن که سنجیده شود مصرف می گردد زبان در این میان نخستین قربانی است رسانه ای که برای زبان خود وقت نمی گذارد ناخواسته پیام روشنی می دهد معنا اولویت ندارد اما بحران زبان فارسی به رسانه ها محدود نمی شود زبان فارسی در این روزها زبانی خسته شتاب زده و بی پناه است واژه ها پیش از آن که معنا بگیرند منتشر می شوند و پیش از آن که تثبیت شوند فراموش می گردند زبان برای درست شکل گرفتن به مکث نیاز دارد به خواندن به بازگشت به متن به شنیدن صدای واژه ها در ذهن این مکث در زیست امروز ما به کالایی کمیاب بدل شده است در این میان نسل نوجوان و تینیجرها در مرکز این دگرگونی ایستاده اند بی توجهی بسیاری از تینیجرها به زبان فارسی نه از سر دشمنی با زبان بلکه حاصل مجموعه ای از عوامل اجتماعی آموزشی و فرهنگی است نخست نظام آموزشی که زبان را به مجموعه ای از قواعد خشک امتحانی و حافظه محور تقلیل داده نه به ابزاری برای اندیشیدن و بیان خود برای بسیاری از نوجوانان فارسی نام یک درس است نه زبان زندگی عامل دوم سلطه شبکه های اجتماعی و زبان دیجیتال است در فضای مجازی سرعت اختصار و صمیمیت اهمیت دارد نه دقت غلط نویسی عادی شده و حتی گاه نشانه خودمانی بودن تلقی می شود تینیجرها بیشتر می نویسند اما کمتر می نویسند متن تولید می کنند بی آن که با نوشتار معیار ویرایش شده و دقیق در تماس باشند وقتی مرجع زبانی استوری و چت باشد نه کتاب و متن جدی زبان نیز شکل دیگری به خود می گیرد از سوی دیگر نوجوان امروز کمتر با متنی مواجه است که زبان را زیبا دقیق و قدرتمند نشان دهد رسانه ای که خود به املای فارسی بی اعتناست چگونه می تواند برای نسل جوان الگو باشد وقتی روزنامه خبرگزاری و حتی متون آموزشی پر از خطا هستند نوجوان دلیلی برای حساسیت زبانی نمی بیند بی تفاوتی به زبان بازتاب بی تفاوتی نهادهای رسمی به زبان است مسئله فقط غلط نوشتن نیست مسئله این است که زبان جایگاه خود را به عنوان ابزار اندیشیدن از دست می دهد زبانی که مخدوش نوشته می شود اندیشه ای مخدوش تولید می کند نوجوانی که نیاموخته واژه را دقیق انتخاب کند در بیان احساس اعتراض و خواسته خود نیز دچار لکنت خواهد شد از این منظر بحران زبان مستقیما به بحران بیان و حتی بحران هویت گره می خورد فارسی امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند مراقبت است نه از سر تعصب یا نوستالژی بلکه به دلیل نقشی که در فهم جهان نقد قدرت و گفت و گوی اجتماعی دارد هر غلط املایی تکرار شونده نشانه ای است از عقب نشینی زبان از جایگاه مرجع خود و اگر این روند ادامه یابد آن چه از دست می رود فقط درست نوشتن نیست بلکه توان ما برای درست فهمیدن است در چنین وضعیتی نوشتن درست خود به کنشی فرهنگی بدل می شود مقاومتی آرام در برابر ابتذال زبانی شاید وقت آن رسیده باشد که پیش از نوشتن هر واژه مکثی کوتاه کنیم و از خود بپرسیم آیا واقعا برای املای فارسی فاتحه خوانده ایم یا هنوز امیدی به زنده ماندنش داریم

تلخ‌ترین امضای یک پدر

  تلخ‌ترین امضای یک پدر ؛  اهدای اعضای فرزند برای نجات جان دیگران در پی وقوع یک حادثه رانندگی تلخ، دو کودک جان خود را از دست دادند و خان...