۱۴۰۴ دی ۵, جمعه

مجلسی که نماینده مردم در آن نیست همه در اختیار حکومت

 بله قربان گویان حکومت کردند 

حقوق ۱۴ میلیونی معلم و بازنشسته؛ 

بودجه ۳۳ هزار میلیاردی سهم صدا و سیما!




بسیاری از نمایندگان مجلس از لزوم افزایش حقوق کارمندان، معلمان، کارگران و بازنشستگان با تورم می گویند اما همه می دانند که چنین چیزی با توجه به شرایط فعلی مملکت و بودجه بندی این چنینی نیست چرا که نه منابع مالی آن وجود دارد و نه چنین افزایشی کمکی به کنترل تورم می کند با این حال یک سوال عمده پیش می آید که آیا نمی شود از بودجه برخی نهادها به نفع مردم؟

البته این مطلقا بدان معنا نیست که بودجه صدا وسیما یا نهاد فرهنگی باید قطع شود، چرا که فعالیت های فرهنگی و رسانه ای نیز یک مورد نیاز است برای سرجمع افزایش با عملکرد و کارکرد شفاف این نهادها همانگونه است که رئیس جمهور داده شده است.

صدا و سیما یا هر نهاد دیگری که چنین بودجه هایی می گیرند باید در شفافیت کامل عملکرد خود را برای مردم تشریح کند تا مردم ببینند 33 هزار میلیارد در کجا و چگونه می شود اگر سختی و مقاومتی باشد این مقاومت باید توسط همه انجام شود که بیشتر بار آن روی دوش مردم قرار بگیرند.

در سونامی ترانه، راستها و چپها کجا ایستادند

 در سونامی ترانه، راستها و چپها کجا ایستادند؟

  عنصر سوم کیست؟ 



یک حقیقتی که در همین دو ‌روزه مسجل شد این بود که پخش این مستند سونامی سیاسی را موجب شد که نه چپها و نه راستها در آن هیچگونه دخالت موثری نداشتند.سوال بعدی این است که پس آن عنصر سوم که دخالت کرد که بود؟ مشخصاتش چیست. قبل از این اجازه بدهید به جواب سوال اول بپردازیم: 


. چپها نبودند. چپها خوابند. چپها مدتهاست حتی سرعت این راندارند خودشان را به اوضاع جامعه برسانند.‌اگر شما سال ۵۸ میپرسیدید چپ کی هست؟ یک جوابی میگرفتید. الان اگر از من بپرسید میگویم چپها به آن‌احزاب و جریاناتی گفته‌میشود که کند هستند. که‌بی خبر هستند. که تا بجنبند مملکت را آب برده است. چپها در مرکز تحولات سیاسی نیستند.‌من در این ۴۸ ساعت دور و بر این سونامی که‌ راه افتاد چپها را ندیدم. الان خیلی وقت است در تمام ایستگاههای مهم جدال های فکری و تبیینی و سیاسی چپها را نمی بینم.‌بی عملی، عدم‌تحرک سیاسی، اینکه کسی حضور اینها را حتی حس هم نمیکند، فشاری روی هیچ جریانی ندارند، مشخصه امروز وجود این جریانات است. 


. راستها هم نبودند. سلطنت طلبها یک پاتک ناموفقی داشتند ولی عمدتن باید گفت خاموش بودند. استوری یاسمین‌پهلوی  که به علی کریمی جایزه مرد هفته را داد، درست در میانه چنین سونامی مهمی با ترانه علیدوستی ،نشان از بیگانگی این جریان از تحولات مورد علاقه مردم است.‌ علت هم دارد که بی تفاوتند. به اعتقاد من سلطنت طلب توی سبد افق سیاسی خودش نگذاشته که‌با زنان ایران یا روی دوش یک انقلابی قدرت را بگیرد.اینها چشمشان به  پرتاب موشک های کروز و ساخت و پاخت با فرماندهان سپاه و بسیج است. مسئله زن هم جایگاه مهمی در پروژه قدرتگیریشان ندارد، بر عکس ساختار کلنگی جنبششان مردسالارانه و لمپنی است. 


. اگر چپها نبودند، راستها هم نبودند، پس این عنصری که وسط یکهو سربرآورد و بزرگ شد و امید و شوقی تازه یافت، چه بود؟ این عنصر سوم کیست؟ 

این سونامی که‌در ایران روئیت شد، انقلاب زن، زندگی، آزادی بود.‌این انقلاب روی دوش مردم به جلو رانده شد. مستند ترانه، همان انقلاب را دوباره احیا کرد. مهمترین تاثیری که احیا آن انقلاب داشت این بود که‌به مردم امید داد. شادی بخشید.‌جامعه را از رخوت بیرون آورد.‌چنان شور و شعفی ایجاد کرد که‌دوباره جرقه ها بیدار شدند.‌سوال این است ایا این امید و این شور و شعف رئال بود؟ مگر اتفاقن حال مردم قبل از آن از جریان تجمع مشهد خراب نبود. چه اتفاقی افتاد، چه چیز جدیدی با این مستند عروج کرد که به مردم ظرفیت های جدید امیدوارانه بخشید؟ 

به باور من خود ترانه علیدوستی یک تصویر دیگری را جلو مردم گذاشت. تصویر یک زنی که به قول خودش قرار نبود هیچوقت فعال مدنی یا سیاسی باشد ولی وقتی به زندان رفت، غیر سیاسی رفت. اما وقتی برگشت دیگر یک زن آگاه سیاسی است. اگر نرگس محمدی سابقه سیاسی اش به جنبش اصلاحات میرسد. ترانه علیدوستی با انقلاب متولد شد! انقلاب زن زندگی ازادی او را سیاسی کرد! همان لیدرهای خیابانی که دستگیر شده بودند در سلول به شوفاژ میزدند.‌ همان سرود خوانهای یراحی رویش تاثیر گذاشتند علاوه بر جنایتی که‌جمهوری اسلامی در حق دستانش در زندان کرد.‌همه اینها باعث شد ترانه محصول و صدای ان انقلاب بشود. 


مردم ظرفیت هایی را در تصویر ترانه می بینند که جلوتر از بقیه است.‌اولن زندان رفته، ولی تسلیم نشده، دستهایش گواه آن است. دستهایش هزینه ای است که پرداخته است. هم خودش میداند، هم نظام و هم ما و مردم. پس قابل اعتماد است. الان پیش مردم ایران اعتماد داشتن بالاتر از هر چیزی است.‌دوم اینکه به انقلاب علیه جمهوری اسلامی باور دارد. میگوید انقلاب خودش امد و مثل سیلی ما را برد. این یعنی که جایگاه عمل خوده مردم برایش مهم است.‌سوم اینکه ترانه مدرن است. زنی مدرن و امروزی است. مادری که دغدغه فرزند دارد. ترانه به جامعه نزدیک است. قابل لمس است. سکولار است. بیحجاب است. اتفاقن چون سابقه سیاسی ندارد دردسرش کمتر است. به کسی نباید حساب پس بدهد.‌ سیاسی نبوده اما فهیم است. سیاست سرش میشود.‌ بلد است با مردم و رسانه حرف بزند.‌و….مهمتر از همه اینکه شجاعت دارد.‌ اینها چیزهایی است که مردم برای پیروز شدن و تکیه کردن در دل خفقان نیاز دارند.‌

از مجرای تصویرش در قاب این مستند، فهمیدند که‌به قول سپیده پس اوکی…شاید بتوانیم خودمان، بدون راستها و بدون چپها ورق را برگردانیم! حال که آنها کمکی به ما نمیکنند، شاید خودمان با تکیه به ماتریال انسانی که‌داریم بتوانیم کاری بکنیم. پس انقدر کیفیت در این انقلاب هست که بشود جنجالهای انها را دور زد. قطار را روی ریل اصلی اش گذاشت. دوباره سرنگونی را به اهم مسائل جامعه بدل و بازی را برد.

این دریچه جلو مردم با ترانه باز شد. بخواهی نخواهی…این دریچه باز شد. اینی که استاپ زد جلو یک عده که وایستید کجا میروید؟ به خاطر استیصالتان دارید به کدام سمت فرار میکنید؟ به سمت راستها؟ به سمت دیپرشن سیاسی و ناتوانی؟ نکنید. صبر کنید. ما خودمان بدون موشک کروز و بدون تسلیم شدن شاید بتوانیم. شخصیتهایش را در دل جامعه داریم. عجله نکنید. تصمیم سیاه نگیرید. 

ترانه  عجز حاکمیت را جلو مردم گذاشت در عین اینکه در میان خود مردم شانسی ابژکتیو برای پیروز شدن را نشان داد. با ایستادگی شبکه ای از شخصیت های خوب و آبرومند و سازش ناپذیر در داخل کشور.  یکی دو تا هم نیستند. تا الان داشتند توماج را اماج حملات میکردند که چه جوری ممکن است آدم در داخل علیه نظام حرف بزند و اعدامی نباشد. ترانه خط بطلان کشید روی این وزوزها و امید ایجاد کرد.‌

قطار که در مسیر درست افتاد. همدلی ایجاد شد. امید ایجاد شد.‌ترانه صدای تسلیم نشدن مردم بود، صدای امید به پیروز شدن بود. صدای عنصر سوم بود. صدای انقلابی عظیم که سه سال پیش شبحی بر فراز سر جمهوری اسلامی بود.

بازگشت حیات به تالاب نهبندان

  بازگشت حیات به تالاب نهبندان







بارش‌های اخیر در خراسان جنوبی 
باعث آبگیری حدود ۵۰٪ تالاب کجی نمکزار نهبندان پس از حدود ۱۸ ماه خشکی شد.

صندوق توسعه کشور ایران و نروژ

 

مقایسه صندوق توسعه ملی ایران و نروژ

اختلاف دارایی فقط ۲ تریلیون دلار

 آنها امروز برای آینده پس انداز می کنند، ما آینده را به امروز قرض می دهیم




حسین عبده تبریزی نوشت:

میزان موجود صندوق ثروت ملی نروژ از مرز ۲ تریلیون دلار عبور کرده و بزرگ‌ترین صندوق ثروت ملی جهان است.

در مقابل، صندوق توسعه‌ ملی ایران با وجود دهه‌ها درآمد نفتی، از نظر اندازه و اثرگذاری قابل‌مقایسه با نروژ نیست. حتی در بهترین برآوردها، کل دارایی‌های در دسترس ایران کسری کوچک از صندوق نروژ را تشکیل می‌دهد و بخش مهمی از آن نیز یا مصرف شده یا درگیر تعهدات داخلی است.

  تفاوت اصلی فقط در عدد نیست، در قاعده‌ بازی است. نروژ از ابتدا قاعده‌ای ساده اما سخت‌گیرانه گذاشت.

به این صورت که اصل سرمایه‌ صندوق نباید خرج شود و دولت فقط مجاز به استفاده از بخشی از سود آن است

مقایسه‌ اندازه دو کشور هم نکته‌آموز است. نروژ کشوری کوچک با منابع محدودتر انسانی و جغرافیایی است، اما توانسته برای هر شهروند، پشتوانه‌ مالی معنادار بسازد.

ایران کشوری بزرگ با جمعیت و منابع عظیم‌تر است، اما هنوز نتوانسته از نفت سپر مالی پایدار برای نسل‌های آینده بسازد. این نشان می‌دهد اندازه‌ کشور تعیین‌کننده نیست؛ کیفیت تصمیم‌ها تعیین‌کننده است.

گزارشی دیگر 

  میزان موجود صندوق ثروت ملی نروژ از مرز ۲ تریلیون دلار عبور کرده و بزرگ‌ترین صندوق ثروت ملی جهان است. در مقابل، صندوق توسعه‌ ملی ایران با وجود دهه‌ها درآمد نفتی، از نظر اندازه و اثرگذاری قابل‌مقایسه با نروژ نیست. حتی در بهترین برآوردها، کل دارایی‌های در دسترس ایران کسری کوچک از صندوق نروژ را تشکیل می‌دهد و بخش مهمی از آن نیز یا مصرف شده یا درگیر تعهدات داخلی است.
 

  تفاوت اصلی فقط در عدد نیست، در قاعده‌ بازی است. نروژ از ابتدا قاعده‌ای ساده اما سخت‌گیرانه گذاشت. به این صورت که اصل سرمایه‌ صندوق نباید خرج شود و دولت فقط مجاز به استفاده از بخشی از سود آن است. در ایران صندوق توسعه‌ ملی بارها به منبعی برای تأمین مالی دولت‌ها تبدیل شد؛ چه با مجوز قانونی، چه با فشار شرایط اضطراری و چه با تفسیرهای موسع از مفهوم توسعه.

    نروژ کشور کوچکی است؛ جمعیتی کمتر از تهران دارد و اقتصادی که بدون نفت، در مقیاس جهانی چندان بزرگ به نظر نمی‌رسد. اما همین کشور کوچک، از آغاز استخراج نفت در دریای شمال، فهمید که دانش، فناوری و مدیریت را باید از جهان بیاموزد و به‌تدریج بومی کند. نروژ از کمک شرکت‌ها و متخصصان خارجی استفاده کرد و عمدتاً از شرکت‌های بزرگ غربی کمک‌ها گرفت.
 

  در ایران درآمد نفتی از همان ابتدا نقش ستون اصلی بودجه را بازی کرد. دولت بزرگ شد، انتظارات اجتماعی به نفت گره خورد و هر شوک قیمتی یا تحریمی، مستقیماً به مشکلات اقتصادی و اجتماعی تبدیل شد. در نروژ، بودجه‌ دولت عمداً از نفت جدا نگاه داشته شد تا اقتصاد روزمره به قیمت نفت وابسته نشود.

    تفاوت دیگر در نحوه‌ سرمایه‌گذاری است. صندوق ثروت ملی نروژ تقریباً تمام دارایی خود را در خارج از کشور سرمایه‌گذاری می‌کند؛ در سهام، اوراق قرضه و املاک جهانی. این انتخاب آگاهانه برای کاهش ریسک تمرکز داخلی و جلوگیری از داغ‌شدن اقتصاد و بروز بیماری هلندی است. در ایران صندوق توسعه‌ ملی از ابتدا با مأموریتی ترکیبی شکل گرفت و بخشی از منابع آن به‌صورت تسهیلات یا سرمایه‌گذاری در داخل کشور به کار گرفته شد؛ اما در عمل فشارهای بودجه‌ای دولت، ضعف در گزینش پروژه‌ها و فقدان انضباط بین‌نسلی موجب شد کارکرد بلندمدت و ثروت‌ساز صندوق تضعیف شود.
 

  از نظر حکمرانی، صندوق نروژ شفاف، حرفه‌ای و تا حد زیادی مستقل از سیاست روز است. گزارش‌های دقیق، نظارت عمومی و معیارهای اخلاقی سرمایه‌گذاری آن را به نهادی قابل ‌اعتماد تبدیل کرده است. در ایران صندوق توسعه‌ ملی هیچ‌گاه از سیاست فاصله‌ امن نگرفته و همین موضوع اعتماد، کارایی و انباشت بلندمدت را تضعیف کرده است.
 

  مقایسه‌ اندازه دو کشور هم نکته‌آموز است. نروژ کشوری کوچک با منابع محدودتر انسانی و جغرافیایی است، اما توانسته برای هر شهروند، پشتوانه‌ مالی معنادار بسازد. ایران کشوری بزرگ با جمعیت و منابع عظیم‌تر است، اما هنوز نتوانسته از نفت سپر مالی پایدار برای نسل‌های آینده بسازد. این نشان می‌دهد اندازه‌ کشور تعیین‌کننده نیست؛ کیفیت تصمیم‌ها تعیین‌کننده است.

    تجربه‌ نروژ بیش از آنکه نسخه‌ای قابل‌کپی باشد، آموزه‌ای فکری است: نفت باید به دارایی مالی تبدیل شود نه به درآمد مصرفی. صندوق ثروت ملی زمانی معنا دارد که در برابر وسوسه‌ خرج‌کردن مقاومت کند. هر بار که این مقاومت شکسته می‌شود، صندوق به حساب جاری دولت فروکاسته می‌شود.
 

  مقایسه‌ ایران و نروژ به معنای مقایسه‌ دو نوع نگاه به آینده است. یکی آینده را به امروز قرض می‌دهد و دیگری امروز را برای آینده پس‌انداز می‌کند. تفاوت ۲ تریلیون دلاری، نتیجه دهه‌ها انضباط، صبر و عقلانیت است؛ نه شانس، نه اندازه‌ کشور و حتی مقدار نفت


مشهد کشوری جدا شده از ایران

 

اگر قرار است در ورزشگاه مشهد بازی برگزار نشود چرا ساخته شد؟ مشهد، مقرراتش با بقیه کشور فرق می کند




می‌گویند 
▫️قرار بود بازی استقلال و گل‌گهر در ورزشگاه امام رضا (ع) مشهد برگزار شود. استقلال، به‌دلیل وضعیت نامناسب چمن ورزشگاه شهر قدس، به دنبال زمین بهتری بود و مشهد هم موافقت خود را برگزاری این بازی اعلام کرد.

▫️اما ناگهان شورای تأمین وارد می‌شود و می‌گوید: به دلیل ترافیک، اجازه‌ی برگزاری بازی را نمی‌دهیم.

▫️مشهد اگر قرار است استثنا باشد، شفاف بگویید؛ بگویید این شهر قواعد جداگانه دارد؛ بگویید بعضی چیزها این‌جا قرار نیست اتفاق بیفتد. اما اگر قرار است مثل بقیه‌ی کشور، زیر پرچم قانون واحد اداره شود، دیگر بهانه‌هایی مثل ترافیک، آن‌هم برای ورزشگاهی که سال‌هاست وجود دارد، خریدار ندارد.

▫️مشکل استقلال و گل‌گهر نیست؛ مشکل یک بازی لغوشده نیست؛ مشکل این است که ما بلد نیستیم مسئولیت تصمیم‌هایمان را بپذیریم. اول می‌سازیم، بعد می‌گوییم نمی‌شود استفاده کرد؛ اول قول می‌دهیم، بعد بهانه می‌آوریم.

▫️و در نهایت، مردم می‌مانند با این سوال ساده و بی‌پاسخ: ورزشگاهی که قرار نیست در آن بازی شود، اصلا چرا ساخته شد؟
مردم در ایران کاره ای نیستند تا علم‌الهدی ها هستن پادشاهانی در لباس روحانیت 

امامان جمعه لطفاً به کارهای فقهی خود بروند

  این دو امام جمعه و آن آقای نماینده،

 ناترازی شناختی از مسائل کشور دارند

 


سیداحمد خاتمی امام جمعه تهران:از جمله موضوعاتی که در حج مورد پرسش قرار می‌گرفت، ذبح گوسفند با چاقوی استیل بود؛ تحقیقات مرکز نشان داد در صورتی که چاقو از مصادیق آهن باشد، ذبح جایز است و در غیر این صورت جایز نیست. این نمونه‌ای از موضوع‌شناسی فقهی دقیق است که می‌توان صحت آن را بررسی کرد.

▫️واقعاً داریم به کجا می‌رویم؟ طبعاً مسائل فقهی متنوع است و در جای خود پاسخ به آنها جزو وظایف حوزه باشد، ولی طرح این موارد در عرصه عمومی و توصیف آن به‌عنوان «تحقیقات ارزشمند» چه برداشتی ایجاد می‌کند؟ آیا گمان نمی‌کنند که این رودخانه خروشانی که مردم را وارد انقلاب کرد، اکنون خشک شده است؟

▫️یک امام جمعه آن آقای صدیقی بود، امام جمعه دیگر آقای احمد خاتمی با این اولویت فقهی است، و دیگری هم (امام جمعه مشهد) مشغول صدور حکم مسئولیت سقوط بالگرد علیه اسرائیل است، در حالیکه چنین حکمی پیش از اسرائیل، حکومت مورد حمایت خود را نشانه می‌رود.

▫️مهم‌ترین ناترازی موجود کشور، ناترازی شناختی از مسائل و واقعیت‌های کشور است. گویی بخش مهمی از سیاست‌گذاران و صاحبان قدرت به صورت حباب زندگی می‌کنند و در نتیجه دچار شناختی کاملاً مغایر با شناخت عمومی شده‌اند و اولویت‌های مسائل آنان به کلی متفاوت از اولویت‌های مردم است؛ در نتیجه مسائل اصلی را نمی‌شناسند و هیچ راه‌حل و انگیزه‌ای هم برای حل آنها ندارند.


ناامن کردن ایران و ترور توسط گروه طالبان در ایران

  در برابر طالبان کوتاه آمدید

 و ترورهای آنها در مشهد و تهران را نادیده گرفتید





ترور ژنرال اکرام‌ الله سریع، از عناصر مؤثر دوران جمهوریت افغانستان که بعد از سلطه طالبان بر این کشور به ایران پناهنده شد و در تهران زندگی می‌کرد، از دو جهت قابل تأمل است.
1️⃣ اینکه تروریست‌های مزدور بیگانگان، تهران را هم ناامن کرده‌اند.

2️⃣ اینکه حتی پناهندگان نیز در ایران امنیت ندارند.

▫️پنهان کردن اخبار ترورهائی که عوامل طالبان در حرم رضوی، شاهچراغ، مراسم سالگرد شهید سلیمانی، خیانت‌های عظیم در جنگ تحمیلی 12روزه و همراهی نفوذی‌های اتباع با رژیم صهیونیستی و موارد دیگر انجام دادند  از اشتباهات بود.

▫️حالا هم تلاش می‌شود ترورهای مشهد و تهران مکتوم بمانند تا مبادا کوچک‌ترین خدشه‌ای به اعتبار گروه تروریستی طالبان وارد شود!

▫️کوتاه آمدن در برابر حامیان داخلی طالبان به ویژه در اخراج اتباع غیرمجاز و بدتر از آن باز کردن مجدد مرزها برای بازگشت آنان، از خطرناک‌ترین اشتباهات است.

▫️متأسفانه معاون سفیر ایران در کابل نیز همزمان با ترور ژنرال سریع به نماینده طالبان در هرات وعده تسهیلات بیشتر داده است. قانون انحرافی تأسیس سازمان ملی مهاجرت نیز مکمل این اشتباه است.

▫️ایران باید این اشتباهات را سریعاً جبران کند و نفوذ حامیان داخلی طالبان را قطع نماید. فقط با این دو اقدام است که می‌توان مانع ادامه توطئه طالبان در ایران شد.

سکوت معنادار مقامات امنیتی درباره ترور یک مقام سابق افغانستانی در تهران

در حالی که رسانه‌های افغانستانی از کشته شدن «اکرام‌الدین سریع» فرمانده ارشد پلیس افغانستان در دولت پیش از طالبان در تهران خبر داده‌اند، مقامات رسمی ایران پس از گذشت چند روز همچنان سکوت کرده‌اند. نه تأییدی در کار است و نه تکذیبی.

اگر خبر درست است، افکار عمومی حق دارد بداند جزئیات حادثه چه بوده و پیگیری‌ها به کجا رسیده؛ و اگر نادرست است، چرا شفاف اعلام نمی‌شود؟

این نخستین‌بار نیست که درباره ترور مقام‌های سابق افغانستانی در ایران، از جمله مورد مشابه در مشهد، سکوت رسمی حاکم می‌شود؛ 
سکوتی که بیش از خود خبر، پرسش‌برانگیز شده است
 چرا مقامات امنیتی درباره خبر کشته شدن یک فرمانده سابق پلیس افغانستان در تهران سکوت کردند؟


مقامات ایران با وجود گذشت چند روز اما هنوز از واکنش و توضیح خودداری کرده اند. آیا این خبر صحیح است یا نه؟ اگر این خبر صحیح باشد: جزییات حادثه چیست؟ پیگیری مقامات ایرانی در چه مرحله ای است.

قبل از این هم یک مقام سابق افغانستانی در مشهد ترور شده بود و مقامات ایرانی سکوت کرده بودند.

این شیوه مناسب واکنش در برابر انتشار چنین خبر مهمی نیست که تنها به سکوت اکتفا کرد. رفتار خطرناکی که جامعه را در برابر سوالات پر تعداد تنها می گذارد و فضای افکار عمومی را به سمت خود جواب گویی می کشاند. ضمن اینکه اعتبار و مرجعیت نهادهای رسمی را تضعیف می کند.

نکته دیگر این است: چه کسی این فرمانده نظامی سابق افغانستان را به قتل رساند؟ متهم اول، طالبان است. دولت طالبان (امارت اسلامی افغانستان) نیز تاکنون واکنشی نداشته است.

با این حال این گزینه هم قابل طرح است که ممکن است این اتفاق در نتیجه نزاع و رویارویی داخلی باشد.


.

مجلسی که نماینده مردم در آن نیست همه در اختیار حکومت

  بله قربان گویان حکومت کردند  حقوق ۱۴ میلیونی معلم و بازنشسته؛  بودجه ۳۳ هزار میلیاردی سهم صدا و سیما! بسیاری از نمایندگان مجلس از لزوم افز...